Logo: Empowering the differently able persons
Jump to Content

Farsi translation by Miss. Hanieh - Iran

Akrma's Biography in Farsi

من از نوجوانی کاهش شنوایی عمیق دارم ، در ادامه شرح مختصری از بیوگرافی من آمده است:

اسم من محمد اکرم است . من از اسم مستعار "Danish" در شعر ها استفاده می کردم. زندگی من نرمال و عادی بود مانند زندگی بقیه پسران نرمال پاکستانی. اما ، خب زندگی یک ریسک است. وقتی نوجوان بودم به سختی مریض شدم. با کمک خدا و مراقبت های خوب خانواده ام ، دکتر زندگی من را نجات داد اما متاسفانه من قدرت شنوایی خود را از دست دادم. در ابتدا فکر میکردم به زودی دوباره شنوایی خود را به دست می آورم ،چرا که خانواده ام و دکتر به من میگفتند که من به زودی خوب خواهم شد .(اما آن حقیقت نداشت). ما خیلی به این در و آن در زدیم و خیلی تلاش کردیم به بیمارستانهای مختلف رفتیم و حتی طب سوزنی چینیها را امتحان کردیم اما هیچ کدام کمکی نکرد. در این مرحله بود که من متوجه شدم که قدرت شنوایی خود را برای همیشه از دست داده ام، من ناامید و مایوس شدم- زندگی طولانی در پیش رو داشتم، با خودم فکر می کردم " حالا چه کار کنم؟ چه جوری از پس این بربیام؟ من هیچ کاری نمی توانم بکنم" ، من ناامید بودم. در آن زمانها خانواده من همیشه به من کمک می کرد و آنها می دیدند که من کسل شده ام و برای من سخت شده که زمان را بگذرانم، بنابراین برادرم برای من یک کامپیوتر خرید - اگر اشتباه نکنم ، سال 1989 بود- من شروع کردم به انجام بازی های کامپیوتری - می توانستم ساعت های زیادی رو اینطوری مشغول باشم و بازی کنم - ولی با خودم فکر کردم " آیا زندگی این است؟" - هیچ علاجی برای درمان ناشنوایی من نیست ، آیا من قصد دارم تا آخر عمر به دیگران وابسته باشم؟ در این مرحله بود که تصمیم گرفتم تمام تلاشم را بکنم که بهترین باشم مهم نبود در چه چیزی، حتی اگر شکست بخورم در عوض تجربه به دست خواهم آورد. با خانواده ام صحبت کردم تا آنها را در جریان بگذارم که من به دیپلم کامپیوتر علاقه دارم، آنها مرا تشویق کردند، اما صد بزرگی سر راه من بود و آن موجود نبودن موسسه کامپیوتر برای دانش آموزان ناشنوا بود. من کمی ترسیده بودم، اما تصمیم گرفتم به مدرسه عادی بروم. در ابتدا ما از چند موسسه کوچک کامپیوتر دیدن کردیم. سپس من یک تبلیغ از "موسسه کامپیوتر پترمن" دیدم . در آن زمان پترمن در زمینه آموزش علوم کامپیوتر پیشگام بود. ما با مسئول آنجا آقای شکیل رحمان ملاقات کردیم. ایشان از من تقدیر کرد و به من پیشنهاد داد در چند کلاس مقدماتی شرکت کنم. معلم موسسه پترمن خیلی با من همکاری کرد - در اینجا از آقای جواد اختر مدرس موسسه پترمن تشکر میکنم- . از آنجایی که قرار بود من با دانش آموزان شنوا در یک کلاس درس بخوانم با خودم فکر می کردم " من ممکن است نتوانم با آنها رقابت کنم وحتی قادر نخواهم بود دیپلم بگیرم ولی حداقل چیزهای جدیدی یاد خواهم گرفت پس بهتر است تسلیم نشوم و تلاش خودم را بکنم". من پذیرفته شدم و حداکثر سعی ام را کردم - شما ممکن است به این شک کنید ولی حقیقت دارد. در امتحان اول من از 10 نمره موفق شدم نمره 8.75 بگیرم تنها یک دانش آموز دیگر موفق شد این نمره را بگیرد و بقیه دانش آموزان نمره هایشان کمتر از نمره من شد. این امتحان جزئی، زندگی و افکار مرا عوض کرد !! من به رقابت با دانش آموزان شنوا ادامه دادم و اغلب هم موفق شدم.

من در درس "پردازش داده های الکترونیک" دوبار رد شدم ، ولی تسلیم نشدم تا وقتی که بالاخره دیپلم خود را گرفتم . این به من اطمینان داد و من فهمیدم که زندگی به شنوایی بستگی ندارد ، بلکه به اراده شما بستگی دارد - اگر اراده داشته باشید هیچ چیزی نخواهد توانست جلوی شما را بگیرد و شما را متوقف کند. من در زندگی ام با آدم های خوب و بد ملاقات کرده ام ، بعضی ها شان از من قدر دانی کردند و بعضی ها مرا تمسخر کردند - ولی من به هیچ کدام اهمیت ندادم. الان دیگر یاد گرفته ام که چطور از آنها چشم پوشی کنم و چگونه به آنها ضربه بزنم. بعد از دیپلم من در رشته بازرگانی فارغ التحصیل شدم پس از آن در رشته تعمیر و نگهداری کامپیوتر گواهینامه مهارت گرفتم ، سپس یک متخصص مورد تایید ماکروسافت شدم. من میخواهم به تمامی افرادی که معلولیتی دارند بگویم که شما می توانید با افراد "سالم" رقابت کنید و بهتر از آنها هم باشید. من میخواهم به تمام افراد "سالم" بگویم که شما نباید در دادن شانش و فرصت به معلولان در ترقی دادن توانایی هایشان تردید کنید یا آن را دست کم بگیرید. آنها می توانند با دیگران رقابت کنند، آنها میتوانند به دیگران ضربه بزنند وبرنده شوند، فقط به آنها یک فرصت بدهید.

چگونه من در جنبش امور معلولین فعال شدم:

در مدتی که در دوره علوم کامپیوتر در مقطع دیپلم درس می خواندم در موسسه پترومن در امور یونسکو کار می کردم. بعد از تمام کردن دیپلم، در روزنامه DAWN به مدت 3ماه کار کردم. در اواسط 1996 من به عنوان برنامه نویس کامپیوتر عضو موسسه کنترل کیفیت پاکستان شدم، زندگی به خوبی می گذشت تا اینکه یک روز با خانم Irene Dine آشنا شدم ، او با انجمن معلولان ذهنی تایلند کار می کرد. وقتی به او اطلاع دادم که رشته ام کامپیوتر است، او از من خواست تا در ساختن وب سایت برای انجمن معلولان ذهنی تایلند به او کمک کنم. من قبول کردم و وب سایتی برای آن انجمن طراحی کردم، سپس او به من پیشنهاد داد که نباید استعداد خودم را با تنها نشستن در خانه هدر بدهم، بلکه باید استعدادم را برای کانون های محلی معلولان متمرکز کنم. این یک پیشنهاد خوبی بود. من از دپارتمان رفاه اجتماعی دیدن کردم و از آنها لیست موسسات NGO ای که برای معلولان فعالیت میکنند گرفتم و سپس انجمن ناشنوایان پاکستان را انتخاب کردم و به صورت داوطلب آنجا کار کردم. اواخر سال 2000 بود. بعدها، در اوایل سال 2001 ، من به عنوان طراح وب مجازی/از راه دور به گروه بین المللی دوستان ناشنوا پیوستم، در ستامبر من به عنوان ویرایشگر و در جون 2002 به عنوان دستیار مدیر انتخاب شدم. بعدها خانم Irene به فیلیپین بازگشت و شرکت Heaven Care Resource Center Inc. -HCRCI- را تاسیس کرد و من نیز به ایشان پیوستم. همچنین من یک دوست فیلیپینی داشتم به نام گیلدا، او یک دختر ناشنوا است. چند وقت پیش او تصمیم گرفت که کارش را رها کند و کار دیگری انجام دهد. او کمک تور ناشنوایان در فیلیپین را راه اندازی کرد و از من خواست تا به او کمک کنم، و شما میدانید که من عاشق کارهای داوطلبی هستم پس به او پیوستم. اینترنت معجزه می آورد، همانطور که دختر فیلیپینی مرا در اینترنت پیدا کرد، Galuh Sukmara از اندونزی نیز مرا در اینترنت پیدا کرد و دوست من شد. او نیز ناشنوا است و رهبر کانون ناشنوایان اندونزی است. او و Whuy -مسئول انجمن ناشنوایان - از من دعوت کردند تا از آن انجمن به طور داوطلبانه دیدن کنم، و من در دسامبر 2004 ، 10 روز از بودن با کانون ناشنوایان اندونزی لذت بردم، درست قبل از حادثه ی Tsumani . در این زمان انجمن ناشنوایان پاکستان از من حمایت بیشتری خواست، آنها در ابتدا مرا به عنوان مشاور انتخاب کردند و سپس نیز به عنوان هماهنگ کننده پروژه های ویژه . این روزها من به صورت داوطلبانه در انجمن ناشنوایان پاکستان، گروه بین المللی دوستان ناشنوا در آمریکا، شرکت HCRCI در فیلیپین ، کمک تور ناشنوایان در فیلیپین، Matahariku در اندونزی، ASHA و SDF درپاکستان فعالیت می کنم.

از آنجایی که من در کانون های شنوایان درس خواندم و بزرگ شدم، ممکن است کانون های شگفت انگیز ناشنوایان را از دست داده باشم، جایی که الان دارم به صورت داوطلب فعالیت می کنم و لذت می برم. من از خانوم Irene Dine تشکر می کنم که مسیر انجام کارهای داوطلبی را به من نشان دادند.

در نهایت دوست دارم بگویم، " اگر شما ناشنوا هستید یا هرنوع معلولیتی دارید، ناامید نباش - برو جلو و به توانایی هایت فرصت بده، یک رشته و مسیر را انتخاب کن و حداکثر تلاشت را بکن ، سپس خداوند بقیه اش را انجام خواهد داد."

از خانواده ام متشکرم
از خدای خودم متشکرم
و از تمامی کسانی که در رسیدن به هدفم به من کمک کردند

(Danish)

شما می توانید با من از طریق ایمیلم به آدرس info @ danishkadah.org.pk تماس بگیرید.

Select different langauge

footer line
HOPE is the DOOR of STRUGGLE that eventually bring SUCCESS (Akram)
footer line

Valid XHTML 1.0 Transitional Valid CSS!